بچه زیبای من

جون منی

1397/3/29 0:48
نویسنده : حسام و نرگس
606 بازدید
اشتراک گذاری

از کارات بگم اول این که شب تولدت از ساعت 5.5 بیدار شده بودی و نمی خوابیدی انگار میدونستی پارسال همون موقع ها رفته بودیم بیمارستان خیلی جالب بود همش بوسم میکردی و شکممو ناز میکردی منم کلی دلم گرفت و یاد پارسال افتادم که با مامانی رفتیم بیمارستان همه چیز جلوی چشمام بود و کلی گریه کردم شما هم بالاخره ساعت 6.6 خوابیدی.ای کاش مامانی مهربون بود تا با هم تولدتو جشن میگرفتیم . دیگه این که هنوز راه نمیری فقط میتونی بلند شی وایسی .وقتی دستتو میگیرم تند تند راه میری ولی میترسی دستتو ول کنی ولی اشکال نداره

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

❤فاطمه جون❤❤فاطمه جون❤
29 خرداد 97 0:50
مامانی کجاست؟💚 امیدوارم هر جا که باشه زود تر بیااااد💛  راستی خوشحال میشیم به وب ما هم سری بزنین💜 منتظریمممم💝 ما شما رو دنبال کردیم 💙 اگه دوست داشتین وقابل دونستین دنبالمون کنین💚 مرسییی💛 💛💙💚💝💜 💛💙💚💝 💛💙💚 💛💙 💛